سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
نقشآفرینان بلوای 92 و 98 چگونه به هم رسیدند؟
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-وقتی یک تدبیر را به بدترین شکل ممکن اجرا میکنند، چند احتمال وجود دارد: بیتدبیری و بیکفایتی، فقدان قدرت پیشبینی و آیندهنگری، و یا تعمد بر تصمیمگیری غلط و موج سواری روی تبعات منفی آن. یک گمانه درباره علت تعدد و تکرار سوء تدبیرها این است که کسانی میخواهند برخلاف انبوه امکانات موجود، کشور را درمانده نشان دهند، فشارهای دشمن را معتبر کنند و نسخه ضرورت تسلیم بپیچند.
این طیف، چند سال با وعده و وعید با مردم سخن گفته و نتایجی خلاف وعدهها سر سفره مردم آوردهاند؛ یا باید عذرخواهی کنند، و یا با ایجاد مضیقه و گرفتاری ثابت کنند چارهای جز همان حرکت در بنبست نیست؛ باید با آمریکا مذاکره کرد و دیکتههای FATF را پذیرفت و شعار «ما میتوانیم» انقلاب را کنار گذاشت(!)
2- گویا کسانی بدشان نمیآید با گروگانگیری معیشت مردم، برای حراج توانمندیها و امنیت ملی توجیه بتراشند. خودشان میگویند حداقل یک بار، این جفا را در دهه فجر سال 92 مرتکب شدهاند. سایت دولتی «خبرآنلاین» که توسط کسانی مانند معاون ارتباطات دفتر رئیسجمهور و معاون پیشین مطبوعاتی وزارت ارشاد اداره میشود، 19 بهمن 92، تحلیلی به غایت تلخ و تکان دهنده منتشر کرد و نوشت «در راستای توزیع سبد کالا حرف و حدیثهای بسیاری گفته شد. بسیاری از دوستان حامی روحانی نیز به انتقاد شدیداللحن پرداختند. توزیع سبد کالا با شیوهای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیشبینی باشد.
او دقیقاً همین اتفاق -ازدحام، دعوا و مرافعه و احیاناً له شدن در زیر دستوپا- را پیشبینی میکرد و اصلاً آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت!][ به عبارت دیگر به یک نمایش برای ارائه در جشنوارههای سیاسی خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات وندی شرمن که گفت «شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهدهای غذا بین مردم فقیرش توزیع کرده تا نشان دهد کاهش محدود تحریمها، تأثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته».
این دقیقاً همان نتیجهای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا انتظار داشته، اینکه تحریمها تأثیر انکارناپذیر داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها روبهراه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند. در درایت روحانی و مردانش شکی نیست. درست است که روش توزیع چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزهای که بازیگران آن شدند، میارزید»!
3- از چنین مدیریتهایی، امکان ناراضی کردن مردم به بهانه نابسامانی در توزیع، شوک بنزینی و یا انسداد خیابانها به بهانه برف و باران دور از ذهن است؟! اگر جز این است چرا توی دهان گردانندگان آن سایت دولتی نزدند یا با مدیران ناراضیتراش، برخورد قاطعی از سوی خود دولت انجام نمیشود؟ برخی مدیران وزارت نفت، تا چند صد هزار میلیارد تومان خسارت به کشور وارد کنند، کوپنش را دارند؟ چرا فرصت ساماندهی چهار ساله مصرف سوخت، صرفا از سر لجبازی و سیاهنمایی علیه دولت قبل، از کشور دریغ شد؟ و حال آنکه به تصریح روزنامه دولتی «ایران»، فقط خسارت قاچاق بنزین، روزانه 100 میلیارد تومان بوده؛ ماهانه 3 هزار میلیارد، سالانه 36 هزار میلیارد و ظرف چهار سال، بالغ بر 144 هزار میلیارد تومان! در این چهارسال، هر ماه به اندازه کل یارانه پرداختی به مردم، تقدیم قاچاقچیان سوخت شد که میشد صرف حمایت از تولید واشتغال شود. گفتنی است با اجرای سهمیه بندی از سال 86، متوسط مصرف روزانه بنزین به 60 میلیون لیتر کاهش یافت. اما با حذف کارت سوخت، این رقم به 90 تا 100 میلیون لیتر رسید و حتی بعضا تا سقف 135 میلیون لیتر هم بالا رفت.
4- وزارت نفت، چهار سال خلاف مصلحت عمل کرد و قیمت بنزین را با وجود افزایش سالانه تورم- که به 40 درصد و بالاتر هم رسید- ثابت نگه داشت؛ سپس، چند ماه بعد از انتخابات ریاستجمهوری 96، خواستار افزایش انفجاری قیمت به جبران آن کوتاهی چند ساله شد و همین ماجرا، از عوامل موثر در اغتشاشات دی ماه 96 بود اما متاسفانه دولت با تجربه نگرفتن، شوک بنزینی اخیر را وارد کرد.
چرا برخی مدیران، این قدر بر آزمون مجدد عبرتهای چندباره اصرار دارند؟ آیا فاقد قدرت تجربه اندوزی و ارتقای تدابیر هستند؟ یا از عناصر نفوذی غفلت میکنند که برای ایجاد بیثباتی و نا امنی نیابتی در کشور ماموریت دارند؟! واقعا خسارتهای هنگفت اقتصادی و امنیتی و اجتماعی این چند سال را آقای زنگنه جبران میکند یا برخی مدیران که متهمان پروندههای فساد در قراردادهای کرسنت و استات اویل و توتال هستند؟
5- مردم واقعی چه کسانی هستند؟ در فتنه و اغتشاش اخیر مانند همیشه، با عملیات پیچیده «مردم ربایی» رو به رو شدیم و امپراتوری رسانهای دروغ کوشید تروریستها و اشرار اجارهای را افکار عمومی جا بزند. برای دقت در بحث، باید میان «مردم ناراضی از سوء مدیریت اقتصادی دولت، مردم معترض، و شبکه سازمان یافته آشوب و ترور و جنایت» تفاوت قائل شد.
اگر بنابر اعلام عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان، محبوبیت رئیسدولت به زیر ده درصد رسیده، به جرئت میتوان گفت 90 درصد بقیه، از سوء تدبیرهای دولت ناراضی هستند، فارغ از اینکه سال 96 به چه کسی رای داده باشند. اما نارضایتی قاطبه مردم گلهمند، یا اصلا وارد فاز اعتراض (بروز نارضایتی) نمیشود و یا اگر هم اظهار اعتراض کردند، نوعا مراعات حرمتهای قانونی و امنیت و مصلحت کشور و حقوق عمومی و خصوصی را میکنند و هرگز تن به آشوب و تخریب اموال و آتش افروزی و جنایت نمیدهند.
در حوادث اخیر با وجود نارضایتی از نحوه تصمیمگیری بنزینی، مردم با اغتشاشگران فاصله گذاری کردند. در کشوری با جمعیت 85 میلیون نفری، حتی 85 هزار نفر (یک هزارم جمعیت) هم حاضر به اعتراض توام با آتش افروزی و ایراد ضرب و جرح و خسارت به دیگران نشدند.
6- با وجود این حقیقت روشن، رسانههای زرد مانند بیبی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، ایران اینترنشنال و برخی کانالهای مجازی، با صحنه سازی و بزرگنمایی هزاران برابری کوشیدند چنین القا کنند که «مردم» در کف خیابان هستند و با یک «جنبش» رو به رو هستیم!! اما چند روز بعد وقتی گرد و غبار و هیاهو فرو نشست، شبکه سلطنتی BBC تلخکامانه اعتراف کرد «رسانههای معتبر بینالمللی، اعتراضات در ایران را جدی نگرفتند و به شکلی کمرنگ به آن پرداختند». بله رسانههای معتبر دنیا بعد از چند دهه، اپوزیسیون «آفتابه لگن هفت دست» جمهوری اسلامی را با ویژگی لاف و دروغ شناختهاند و حاضر نیستند آبروی خود را خرج دروغی کنند که در کمتر از چند روز برملا شد.
آنها دولتمردان آمریکایی مانند ترامپ را به حماقتهای درجه یک و کسانی چون مایک پمپئو را به دروغ و تقلب میشناسند؛ همو که در دانشگاه «ای اند ام» تگزاس گفت «زمانی که رئیسسازمان CIA بودم، دروغ میگفتیم و تقلب و دزدی هم میکردیم. اینها یادآور افتخارات تجربه آمریکایی است».
در برابر رخنهطلبی دشمن از برخی منافذ رخنه مانند فضای بیدر و پیکر مجازی باید هوشیار بود و مدیران مقصر را مواخذه. اما در عین حال نباید فریب شعبدههای رسانهای دشمنی را خورد که میکوشد شکستهای بزرگ خود در منطقه را از این طریق بپوشاند.
7- مردم غیور و با بصیرت تهران دیروز در برابر فتنهانگیزی پیچیده دشمن که کانون تهاجم خود را ایجاد تحیر و سر در گمی و رعب و انفعال افکار عمومی قرار داده، به میدان آمدند و ضمن خلق حماسهای کم سابقه از شور و شعور، تار و تور عنکبوتی دشمنان را از هم گسیختند.
مشابه این حماسههای تاریخ ساز ظرف چند روز گذشته در شهرهای بزرگ و کوچک کشور خلق شد و باید قدرشناس چنین مردمی بود. مردم واقعی، همین حماسه آفرینانی هستند که بیش از همه از سوء مدیریت برخی مدیران شاکی هستند اما میدانند نباید خود را دشمن شاد کرد بلکه برای بازدارندگی و دفع فشارها باید ایستاد و دشمن را به نقطه نا امیدی رساند.
8- کسی که از مردم است، اتوبوسها و مترو را که مهمترین امکان تردد عمومی است، به آتش نمیکشد و اموال مردم را غارت نمیکند. آشوبگران جنایتکار که هزاران میلیارد خسارت وارد کردند، همقطاران داعش بودند نه معترض. ما در اواخر دهه 50 تا میانه دهه 60، در ایران داعش داشتیم، در حالی که هنوز داعشی وجود نداشت.
سازمان جنایتکار منافقین در کنار گروهکهایی مانند کومله و دموکرات، مشغول جنایتهای وحشیانه علیه مردم عادی بودند و بعدها شگردهای آنها در ترور و رعب افکنی، به داعش منتقل شد. در چند سال اخیر هم سرویسهای جاسوسی متخاصم، مشترکا تلاش دارند تا معجونی از همه آن خباثتها را باز تولید کنند و با همان هراس افکنی و تخریب و ترور و جنایت، مردم و نیروهای امنیتی را منفعل سازند.
تمام این تقلاهای مذبوحانه، به خاطر هفت هزار میلیارد دلاری است که ظرف بیست سال در چهارگوشه غرب آسیا با هدف ریشهکنی مقاومت کردند اما بر عکس، موجب قدرتمندتر شدن جمهوری اسلامی و متحدانش شدند. ماجرای اخیر، مانند تزریق واکسن (میکرب ضعیف شدهای) بود که هر چند با تب همراه شد، اما موجب تجربه اندوزی و واکسینه شدن افکار عمومی خواهد شد. این، یک رزمایش عمومی بود و دشمن دست پاچه، به خیال اینکه نباید فرصت را از دست داد، شبکه سالها تدارک شده خود را به بدترین شکل ممکن نیمسوز کرد.
9- آنچه در این میان موجب تردید و سوءظن بیشتر میشود، اصرار برخی مدیران ناکارآمد و سیاسیون و رسانههای حامی آنهاست بر این گزاره که «اعتراض، حق مردم است». بله اعتراض حق مردمی است که ولینعمت مسئولان هستند، اما آیا حق مردم، منحصرا اعتراض است یا اصالتا حق دارند از معیشت سالم و با ثبات (اشتغال، ازدواج و مسکن) برخوردار باشند؟! بر مبنای» اعتراض حق مردم است»، همین مدیران که موجب فشار بر مردم شدهاند، باید مواخذه شوند و عوام فریبانی هم که در انتخابات گندمنمایی و جو فروشی کردند، باید مورد بازخواست قرار بگیرند، اما با رندی، ادای غمگساری برای مردم را در میآورند. البته همین جا باید حساب انبوه مدیران خدوم و دلسوز را از معدود مدیران کج فهم و کج رفتار جدا کرد.
10- انجام اصلاحات اقتصادی با رویکرد بسیج ظرفیتهای متعدد رونق اقتصادی و شفاف سازی نظام کسب درآمد و توزیع ثروت، یک ضرورت است و در کنار آن، باید تاخیر یک دههای در راهاندازی شبکه ملی ارتباطات و اطلاعات را جبران کرد. مجمع تشخیص مصلحت، مجلس، قوه قضائیه و شوراهای عالی ذی ربط، هر یک باید جداگانه این ضرورتها را از مدیران مسئول مطالبه کنند.
ضمنا عنایت داشته باشیم که در میانه جنگی دوران ساز قرار داریم و اگر به دشمن ضربه نزنیم، باید منتظر باشیم که ضربه بخوریم. امام خمینی 2 فروردین 1368 به عنوان یک راهبرد همیشگی فرمودند «امروز بیشتر از هر زمانی کینه و دشمنی استکبار علیه اسلام ناب محمدی(ص) برملا شده است... غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان- به خیال خام خودشان- بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست... همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظهای آرامتان نمیگذارند».
رژیمهای خبیث آمریکا، انگلیس، اسرائیل، فرانسه و عربستان، آشکارا با کشور و ملت ما معارضه میکنند. بنابراین باید با گزینههای متنوعی که در اختیار داریم، ضربات بازدارنده و پشیمانکننده به آنها وارد کنیم. همزمان باید بدون ملاحظه و ترحم، سرانگشتان شبکه نفوذ را زد.
به کجا چنین شتابان؟
عباس عبدی در ایران نوشت:
هنگامی که صحنه سیاست در ایران را نظاره میکنیم، دچار تعجب فراوان میشویم. آیا این همان جامعهای است که انقلاب کرد؟ آیا این همان جامعهای است که 8 سال جنگید؟ این ناپایداری سیاسی که از خاتمی به احمدینژاد برسد و سپس به روحانی بازگردد از کجا ریشه میگیرد؟
آیا این تعارضات درونی جامعه است که اینچنین بازتاب پیدا میکند یا آنکه دستکاریهای رسمی در امور جامعه است که موجب بروز این تعارضات میشود؟ به نظر میرسد که سیاستگذاران جامعه ایران توجه چندانی به اثرات زیانبار این حد از ناآرامی و اغتشاش روحی و روانی ندارند.
متأسفانه صبر و بردباری جامعه را به گونه دیگری تفسیر و تحلیل میکنند و از همه بدتر اینکه نسل جدیدی از میان ساختار نزدیک به قدرت پا به عرصه سیاست گذاشته است که در انجام رفتارهای بیپروا و تند، هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست و موقعیت و نزدیکی خود به ساختار قدرت را با جایگاه اپوزیسیونی و براندازی قاطی کرده است و چهارنعل در مسیر ضد دولتی گام برمیدارد و هیچ خط قرمزی را نیز برای خود قائل نیست. دیگر نیازی نیست نگران شبکههای معاند و برانداز آن سوی آب و مرز بود، رسانههایی رسمی در داخل هستند که رسانههای برانداز به گرد آنها نیز نمیرسند.
به قول معروف باید از قید گرفتن مارادونا گذشت، زیرا غضنفرهایی در داخل هستند که خطر آنان برای زدن گل به خودی بسیار بیشتر از امثال مارادونا است. مایه تأسف است که دیگر نیروهای داخلی نیز همچنان در حال پاس دادن به این غضنفرها هستند!
سطح سیاست و ادبیات سیاسی در حال نزول و حتی ابتذال است. روندی که پس از سال 1384 آغاز شد، بیوقفه ادامه یافته است و سیاست را به پایینترین سطح قابل تصور رسانده است. البته بخشی از این روند جهانی است، وجود شبکههای اجتماعی و ساختار غالب بر این رسانهها، در کنار فوایدشان، موجب این سقوط اخلاقی و رفتاری و ادبی شده است و ترامپ نیز یکی از مهمترین محصولات این فرآیند است.
اگرچه سطح امید اجتماعی و حتی امید فردی مردم در حال کاهش است؛ سطحی که پیشتر نیز کم بوده است، به همین علت یکی از اولین پرسشهایی که با امثال بنده طرح میشود، این است که چه خواهد شد؟ پاسخی که شایسته است داده شود این است که دوست داریم چه بشود؟
در واقع پرسش چه خواهد شد، ناظر به انفعال پرسشکننده است که گویی سرنوشت ما خارج از دستان ما رقم خواهد خورد، در حالی که سرنوشت ما را باید خودمان رقم بزنیم. پس بپرسیم که چه باید بشود و متناسب با این خواست برای تحقق آن مشارکت و فعالیت کنیم در غیر این صورت دیگرانی سرنوشت ما را تعیین میکنند که هیچ خیری در آن نیست.
خون «مرتضی»ها به پای امنیت ایران
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
هنوز یک هفته از جای خالی پدر در خانه نمیگذرد اما «محمدصدرا»ی هفت ساله آرام و با بغضی در گلو می گوید: «دلم برای بابا تنگ شده».«محمدسینا» هم که تنگ در آغوش مادر جوان آرمیده، روزی که پدر جوانمرد و رشیدش، مرتضی به آسمان پر کشید چهل روزه بود و حالا حالا مانده تا بفهمد غم و رنج خانه خالی از پدر یعنی چه؟! آن هم پدری که در عین رشادت و شجاعت، این گونه مظلومانه هدف تیغ و تیر چند نامرد شقی و اهل قساوت قرار گرفت و خون پاکش بر زمین ریخته شد.
جالب این که همسر مرتضی عزیز که لبخندی ملیح همیشه مهمان چهره اش بود نیز هنوز یک هفته از عروج همسر مهربانش نگذشته، دل گفته متین و پر از اخلاص و صفایش را چنین زمزمه می کند که «دلم برای مرتضی تنگ شده». شاید آن چه بر غم سنگین همسر مرتضی می افزاید، این باشد که همین چهارشنبه 29آبانی که گذشت و هزاران مرد و زن و پیر و جوان غیور اهل ملارد و شهریار پیکر مطهر شهید امنیت وطن را به همراه فرشتگان آسمان تا بهشت بدرقه کردند، درست مصادف بود با دهمین سالگرد ازدواج این دو پرستوی عاشق! اما این همسران شهیدان عزیز وطن چه عشق و وفا و دلی پر از ایمان دارند که در عین به دل داشتن غم و اندوهی چنین سنگین، صمیمانه و صادقانه می گویند وجود «مرتضی» شان را در خانه و کنار خود حس می کنند و با ایشان نجواها دارند.و اما چه لطفی دارد شنیدن چند جمله از زبان پدر و مادر شهیدمرتضی ابراهیمی که یکی از آن غیور فرزندان ایران زمین بود که هفته گذشته در جریان اعتراضات به حق مردم پس از افزایش قیمت بنزین توسط اغتشاش گران و فتنه گران و نه معترضان، سروقامتشان به ناجوانمردی هرچه تمام تر شکسته شد.
مرتضی متولد 1363 بود، پس به طور طبیعی در دفاع مقدس نقشی نداشته اما از آن جا که عاشق دین و قرآن و انقلاب و وطن و رهبر بود، فتنه داعش که به پا شد، پس از کلی پیگیری و پافشاری و اصرار، سرانجام لباس مدافعان حرم به تن کرد و هزاران کیلومتر آن سوتر از خاک میهن، پا به میدان جهاد با جهل و جمود تکفیر مولود وهابیت و فتنه غربی عبری عربی گذاشت و مردانه از حریم و حرم اسلام و اهل بیت به دفاعی جانانه پرداخت. اما گویا قسمت و تقدیر این سرباز دلاور و پاسدار حریم و امنیت ایران چنین رقم خورد که خون پاکش در خاک وطن ریخته شود.
پدر مرتضی می گوید: آن روز (26آبان) مرتضی بدون سلاح در جمع مردم حاضر شد و به گفته شاهدان با مردم صحبت می کرد و می گفت ما هم مثل شما معترض هستیم، گرچه برخی گفته بودند به صحنه خشونت ها نزدیک نشو اما مرتضی گفته بود من می خواهم با این ها صحبت کنم و در همین اثنا بود که چند نفر از اغتشاش گران به مرتضی نزدیک شدند و گویا ابتدا یکی از پشت تیری به او می زند، شخص دیگر چاقویی در ناحیه شکم او فرود می آورد و چاقویی نیز به صورت مرتضی می زنند.
این حرف ها در حالتی بر زبان پدر شهید جاری می شود که صبر و صلابت و مقاومت در چهره اش موج می زند اما آن جا که برخی طعنه ها به یادش می آید، نوعی شکستگی و نارضایتی در چهره اش هویدا میشود. پدر که با کار کردن با وانت امور میگذراند، می گوید: بعضی می گفتند تو که پسرت پاسدار است چه غمی داری و چرا کار می کنی آن هم با وانت!
پدر ادامه می دهد: به همین خاطر یک روز به مرتضی گفتم که فیش حقوقی ات را بیاور ببینم؛ در این لحظه مجری و مصاحبه کننده برنامه «بدون تعارف» (یک شنبه 98.9.3) جلوی دوربین از پدر شهید می پرسد چقدر بود، پدر با کمی تامل میگوید: یک میلیون و 800هزار تومان!
اما دل گفته های مادر حال و هوایی دیگر و خاص تر دارد،او در مصاحبه ای گفته: مرتضی از من می خواست که برایش دعا کنم که شهید شود. می گفتم ان شاءا... 120ساله شوی، بچه هایت را بزرگ کنی، آن وقت شهید شوی. این روزهای شلوغیکم می دیدمش، بیشتر با تلفن با هم صحبت می کردیم، می گفت: مادر، شما مواظب خودت باش از خانه بیرون نیا. مادر مرتضی که همین یک پسر را داشت، محکم و استوار و با وقار سخن می گفت، جوری که مصاحبه کننده «بدون تعارف» را شگفت زده کرده بود مخصوصا هنگامی که از مادر پرسید حالتان چگونه است؟
و مادر گفت: ما خوبیم اما کمر دشمن شکست! و مادرانه ادامه داد: بچه های مرتضی را هم مثل پدرشان تربیت می کنم!بشنوید اما این مادر گفته را که شنیدنش با دل کارها میکند. من یک پسر داشتم آن هم مرتضی اما اگر 10پسر هم می داشتم در راه انقلاب می دادم. این گفته یک مادر است، همان مادری از قبیله همه مادران که جان و وجودشان به جان و وجود فرزندان خود بسته است و خار در چشم خود را روا می دارند ودر پای فرزند، ناروا.
بگذریم، اما آشوب گری و اغتشاش در ملارد، شهید دیگری هم داشت به نام مصطفی رضایی از کارکنان شهرداری. یاد و خاطره این شهید عزیز نیز گرامی باد.مرتضی یک از هزاران سرباز جان فدای دین و میهن و امنیت کشور است که سرافرازی و عزت و استقلال و ایران مدیون خون آنان است. خداوند بر عزت حافظان و پاسداران راه و خون شهیدان گران قدرمان بیفزاید و خائنان به راه و خون شهیدان را به خاک مذلت بیفکند.
پخش اعترافات تلویزیونی از منظر قانون
عبدالصمد خرمشاهی در آرمان نوشت:
این روزها در حالی شاهد اعتراف تلویزیونی برخی افراد که در جریان اعتراضات اخیر دستگیر شدهاند، در رسانه ملی هستیم، که این اعترافات خلاف قانون آیین دادرسی کیفری و قانون اساسی است و نمیتواند مبنای حقوقی داشته باشد.
پذیرش این موضوع سخت است که شخصی هر چند شرور و آشوبگر قبل از برگزاری دادگاه و اثبات جرم، مقابل چشمان میلیونها نفر در تلویزیون علیه خود صحبت کند و به نوعی آیندهاش را تحت تاثیر این اعترافات قرار دهد. طبق قانون متهم باید در ظرف 48 ساعت با وکیل خود دیدار و صحبت نماید، اما آیا این افراد در حضور وکیلشان این اعترافات را بیان کردهاند یا خیر، علامت سوال بزرگ در مقابل اعترافات تلویزیونی است.
از سالها قبل صداوسیما این متهمان را که در حین تحقیقات مقدماتی و زمانی که هنوز به اتهامات آنها در دادگاه رسیدگی نشده جلوی دوربین قرار میگیرند و علیه خود اعتراف میکنند، باید پرسوجو کرد که اعترافات تلویزیونی در چه شرایطی گرفته میشود.
در قانون آییندادرسی کیفری و قانون اساسی ممنوع شده و نباید متهمان را با اجبار فیزیکی و روحی وادار به اقرار و اعتراف کرد. اصل بر برائت است و متهم باید در شرایطی باشد که آزادانه بتواند از خودش دفاع کند. از سوی دیگر صداوسیما یا هر رسانه دیگری نمیتواند مادامی که فرد در مرحله تحقیقات و در حال محاکمه است و تحقیقات اولیه ادامه پیدا میکند، شفافسازی نماید و این خلاف قانون است.
شفافسازی و بازگو کردن اطلاعات پرونده زمانی صورت میگیرد که حکمی علیه شخصی صادر شده باشد و حتی مراحل نهایی هم طی شده باشد و شفافسازی نیز در دادگاه صورت میگیرد و زمانی اتفاق میافتد که مطابق مقررات آییندادرسی کیفری در مورد افرادی که مرتکب جرمی شدند، صحبت شود.
آن زمان رسانهها میتوانند به آن بپردازند و اعترافات فرد که از متهم به مجرم رسیده را نشر یا پخش کنند. مجموعه قواعد و مقررات آییندادرسی کیفری بر حقوق متهم تاکید و آن را تصریح میکند و به نوعی متضمن حقوق دفاعی متهم است.
قانون آیین دادرسی کیفری در ماده 4 دقیقا مشخص کرده است که اصل بر برائت است و هرگونه اقدام محدود کننده و سالب آزادی و ورود به حریم خصوصی اشخاص جز با حکم قانون و با رعایت مقررات و تحت نظارت مجاز نیست. در هر صورت این اقدامات نباید به گونهای اعمال شود که به کرامت و حیثیت اشخاص آسیب وارد کند.
مواد 5 و 6 و ماده 7 اصلاحی (قانون آیین دادرسی کیفری) هم در تاکید ماده4 است و همه اینها بر لزوم حفظ حقوق متهم تاکید میکنند. بهخصوص ماده7 اصلاحی که در سال 94 انجام شد احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی را از سوی تمام مقامهای قضائی، ضابطین دادگستری و سایر اشخاصی که در فرایند دادرسی مداخله دارند را الزامی کرد.
۴ آذر ۹۸ بازتولید سرمایه اجتماعی انقلاب
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
خروش یکصدای اهالی تهران در چهارم آذر ۱۳۹۸، علاوه بر آنکه پاسخ قاطعی بر آشوبگران و اربابان منطقهای و فرامنطقهای آنان بود، تجدید میثاقی دوباره با آرمانهای امام راحل عظیمالشأن و شهدای انقلاب اسلامی و بیعتی دوباره با ولی امر مسلمین، رهبر معظم انقلاب اسلامی به شمار میآید. خیابانهای مرکز شهر، بار دیگر گامهای استوار ملت انقلابی و زمانشناس را به خود دید و امید دشمنان به یأس بدل شد.
حماسه ۴ آذر ۱۳۹۸ را تنها در قالبی همچون ۲۳ تیر ۱۳۷۸ و ۹ دی ۱۳۸۸ میتوان تحلیل و ارزیابی کرد. چه زیباست که ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ملت انقلابی تهران، آغوش خود را بهسوی بتشکن بزرگ، خمینی کبیر باز میکند و ۱۰ سال بعد در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ با همان حضور میلیونی او را تا دیار ابدی بدرقه میکند. ۱۰ سال بعد حضور مردم در ۲۳ تیر ۷۸، آبی است بر آتش فتنه تجدیدنظرطلبان و ۱۰ سال بعدازآن در ۹ دی ۱۳۸۸، تومار فتنه پیچیده ۸۸ به دست ملت، درهمپیچیده میشود. گویی آزمونی مکرر در پیش روی ملت ایران قرار دادهشده و هر ۱۰ سال از این آزمون خطیر سربلند بیرون میآیند.
چهارم آذر ۹۸ را حقیقتاً باید یومالله دانست؛ روزی که بهرغم همه نارضایتیها و سختی اوضاع معیشتی، یکچیز مردم را به خیابانها کشاند و آن ارادهای که فوق ارادههاست و دلها را متوجه حق میکند. ازآنرو یومالله است که تجدید حیاتی بر حرکت چهلساله ملت در مسیر پیشرفت بهسوی تعالی و تمدن توحیدیای که به مستضعفان و مؤمنان وعده دادهشده، بود. بیتردید در این روز اراده خداوند قادر متعال، دسیسههای همه شیاطین انس و جن را نقش بر آب کرد و جانی دوباره به اسلام و توحید بخشید.
چهارم آذر ۹۸ را باید متعلق به مردم و بلکه روز مردم نیز نامید. روزی که مردم صحنه را آنگونه که خود خواستند، ترسیم کرده و در امتداد این تجدید میثاقهای متوالی ۱۰ساله، برگ زرین دیگری در تاریخ درخشان حقطلبی ملت ایران ثبت و ضبط کردند. طیفهای مختلف با سلایق گوناگون، اما یکصدا برائت خود را از دشمنان اسلام و ایران اعلام و البته با مسئولان امر اتمامحجت و مطالبات بهحق خود را مطرح کردند.
بدون شک کثیری از حماسهآفرینان چهارم آذر ۹۸، نارضایتی و بلکه اعتراضاتی به بیعملی، بیتدبیری و خطاهای برخی مسئولان اجرایی داشته و دارند و البته در بیان راهپیمایان هم همین نکته مشاهده میشد. نباید هیچیک از مسئولانی که خصوصاً با عملکرد خود، چنین وضعیتی را برای ملت شریف ایران و این کشور مقتدر فراهم آوردهاند، سعی در سوءاستفاده و یا مصادره به مطلوب این راهپیمایی داشته باشد و پشت این وظیفهشناسی ملت خود را پنهان کنند. بیتدبیرها و نجومی بگیران بیعمل باید بدانند که باید پاسخگوی اعمال خود در پیشگاه ولایت و مردم باشند و دیر یا زود مردم از مسیر قانونی و راه مردمسالارانه تکلیف آنان را مشخص خواهند کرد.
اما، چهارم آذر ۹۸ قطعاً در یادها خواهد ماند، چنانکه روزهایی، چون ۱۲ بهمن ۵۷، ۱۴ خرداد ۶۸، ۲۳ تیر ۷۸ و ۹ دی ۸۸ ماند و تاریخی شد. چهارم آذر ۹۸ را باید طلیعه دهه پنجم انقلاب اسلامی و حسن آغازی بر گام دوم انقلاب اسلامی دانست. نباید از مطالبات بهحق مردم و جوشش انقلابی آنان که در این روز متبلور شد، غافل شد. سرمایه اجتماعیای که در ۴ آذر برای انقلاب و نظام بازتولید شد فرصتی بینظیر برای تحرک هرچه بیشتر دلسوزان انقلاب و به حرکت وادار نمودن مسئولان بیتدبیر است. باید این فرصت عظیم را مغتنم شمرد.
جاماندگان از تحولات
جلال خوشچهره در ابتکار نوشت:
اشتباه راهبردی برخی جریانهای سیاسی، اصرار بر ابراز نگرانی از پیامدهای تاثیرگذار اعتراضات اخیر بر انتخابات مجلس در اسفندماه آینده است. این رویکرد بیش از هرچیز این تصور را در اذهان القاء میکند که کنشگران سیاسی به جای بررسی و تبیین چرایی آنچه هفته گذشته در دهها شهر کشور رخ داد، نگران جایگاه خود نزد آراء مردم هستند. همین مهم، فاصله معنادار جریانهای سیاسی را با مردم تعیین میکند.
سکوت جریانهای سیاسی در هفته پرتلاطم ناآرامیهای مربوط به افزایش یکباره قیمت بنزین و حتی برخی تحلیلها و تفسیرهای کاسبکارانه از این وضع، یک واقعیت عریان را به نمایش گذاشت؛ اینکه جریانهای سیاسی اعم از چپ و راست، اصلاحطلب و محافظهکار باردیگر از تحولات و رخدادها عقب ماندند.
آنان حالا در توجیه رفتار خود یا نمایش حمایت از خواست مردم معترض و تفکیک آنان از ابنالوقتهای آشوبگر سخن سر میدهند یا با نادیده گرفتن جنس و ماهیت اعتراضات، تنها بر تاثیر عوامل بیرونی در بروز این وضع بسنده کرده و دلخوش به این هستند که آتش فتنه باردیگر خاموش شد.
اصلیترین وجه کنشگران سیاسی که هریک با شاخصهای سیاسی ـ ایدئولوژیک خود به اتفاقات هفته گذشته واکنش نشان میدهند، عدم پیوند واقعی با بدنه اجتماعی است. به عبارت دیگر، تجربه حداقل ناآرامیهای اخیر نشان داد که جریانهای سیاسی از کمترین نفوذ در بدنه اجتماعی برخوردارند.
دلیل این وضع ناکارآمدی و یا تعبیر روشنتر سالخوردگی و توقف آنان در دوران سپریشده است که سبب میشود نتوانند خود را با نیازهای زمانه هماهنگ کنند. دلشوره جریانهای سیاسی برای میزان مشارکت مردم در انتخابات اسفندماه، بیشتر شبیه کاسبکارانی است که سود و زیان خود را از این ماجرا محاسبه میکنند.
استدلالهای آنان اگرچه ممکن است حاوی برخی نظرات عقلانی باشد، اما قادر به جلب اعتماد مردم نیست. در اینباره باید چاره جدی اندیشید؛ همانگونه که «علی ربیعی» سخنگوی دولت دوازدهم هشدار داده است؛ نظام سیاسی توجه خود را معطوف به مقاومت در برابر تحریمها کرد اما اذهان را در اینباره مهیا نکرد. احزاب و به طور عام جریانهای سیاسی لازم است کارویژههای خود را بازتعریف کنند. تفاوت نمیکند؛ اصلاحطلب و یا اصولگرا هر دو در مظان بیاعتمادی نزد افکار عمومی هستند.
اعتراضات به گرانی بنزین یکباره بود، اما به مثابه ماشه عمل کرد تا نارضایتیهای انباشته را بروز دهد؛ آنهم نه از سوی جریانها و نخبگان سیاسی، بلکه بهویژه از سوی مردم تهیدست ساکن در حاشیه شهرها که گرانی، فساد و شلختگی اوضاع ناشی از رفتار رقیبان ناهمساز، آنان را دچار بحران معیشت و بلاتکلیفی کرده است.
جریانهای سیاسی اگر میخواهند میان مردم جایگاهی دست و پا کنند، باید شجاعت و جسارت نمایندگی مطالبات طبقات اجتماعی را عهدهدار شده و شناسنامه روشن و مقبول از خود ارائه دهند. روزگار سپریشده نشان داده که گردهمایی فصلی احزاب در آستانه انتخابات، نه برای نمایندگی مطالبات مردم؛ بلکه کسب جایگاه در هرم قدرت است.
همین مهم برخی نمایشهای کنونی را آزاردهنده میکند. مشروعیت، اعتبار و محبوب بودن اصلیترین سرمایه جریانهای سیاسی ـ اجتماعی است. در این صورت است که در بزنگاههای تعیینکننده، کنشگران سیاسی ضمن منطقی کردن مطالبات و حفظ آن در چارچوب امنیت و منافع ملی، همراه مردم و طرف گفتوگو با حاکمیت سیاسی خواهند شد.
در فقدان جریانهای سیاسی موثر، نهتنها تحلیل چرایی و چگونگی اعتراضهایی شبیه آنچه هفته گذشته رخ داد، خالی است؛ بلکه این خلاء را یا نظرات عوامانه و بیشتر تحریکآمیز پر میکنند و یا بیگانگانی که کیان کشور هزینه اهداف سوداگرانه آنان است.
جریانهای سیاسی به جای نگرانی از پیامد اعتراضات اخیر بر انتخابات آینده ، نخست و فوریتر از هرکار باید به بازخوانی عملکردهایشان پرداخته و کانون محاسبات خود را از آینده، بر لزوم نمایندگی از مطالبات مردم قرار دهند.
در باب بههوش و بهگوش بودن
در سرمقاله صبحنو آمده است:
از ابتدای انقلاب همیشه تبدیل به یک رویه شده؛ هر وقت در بزنگاهها، قافیه تنگ آمده و مدیران اجرایی، درست یا نادرست موجه یا ناموجه در تنگنا قرار گرفتهاند، این مردم بودهاند که مثل آبی روی آتش در صحنه حاضر شده و بحران و ناامنی را شسته و برده و به تاریخ سپردهاند. این قاعده از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب تا همین روزها برقرار بودهاست.
هرچند نوع و جنس حوادث و فتنهها متفاوت بوده اما این همیشه مردم بودهاند که با حضور خودشان، حرف آخر را زدهاند. در هریک از موارد هم عبرت و تجربهای به تجربیات اضافه شده است. مورد اخیر اما از یک جهت دیگر هم قابل بررسی و درس است؛ از همان ابتدا مشخص بود که گرفتن چنین تصمیمی بدون حاشیه و هزینه اجتماعی و سیاسی نخواهد بود.
همچنین از همان مقدمه کار مشخص بود که این رخداد، به شدت مستعد بهرهبرداری معاندین و بدخواهان است. سخن آنجاست که نقش مدیران اجرایی در گرفتن چنین تصمیمات بدون مقدمهای چیستوکجاست؟ تصمیمهایی که از نظر اقتصادی،اجتماعی و امنیتی، هیچ تدابیری برای گرفتن موجهای ضدامنیتی و ضدمردمی آن اتخاذ نشده یا کمرنگ بوده است.
حضور حماسی مردم و خاموش کردن شعله فتنه دیگر نباید چشمها را برای عبرت گرفتن از این حادثه ببندد. شکر چنین نعمت بزرگی، بههوش بودن و بهگوش بودن برای برداشتن بار و زحمت از دوش مردمی است که بیتوقع و بیمنت، بار امانت الهی را بر دوش گرفتهاند.